- کار بری
- عمل کاربر فیصله امور بانجام رسانیدن کارها بسرعت و خوبی
معنی کار بری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل و شغل کارگر، تاثیر اثر کردن
آکتیویته
آنکه زود امور را حل و فصل کند کسی که بسرعت و خوبی کاری را انجام دهد، بر هم زننده کار: (از دو کونم قطع سودا کرد و در خونم نشاند هست تیع غمزه هایت کاربر هم کار ساز) (مخلص کاشی)
شغل و عمل کاردگر، کاردسازی
صنعت، کارگری عملگی، تاثیر نفوذ
آنکه بکاری اشتغال دارد کار کن کارگر: (یکی کار ورز و دگر گرز دار سزا وار هر کس پدیدست کار)، دانشجوی پزشکی که امتحان مسابقه را گذرانده در بیمارستان بدستور سر پزشک کار میکند انترن
نوعی دراز که در قدیم بهنگام جنگ آنرا مینواختند. توضیح امروزه نیز در ولایات شمالی ایران (مخصوصا گیلان) بهنگام اقامه مراسم عزا داری (عاشورا) بندرت استعمال میشود
پرداختن بکاری مباشرت امری، کار: (مرده شورت ببرد با این کار گیریت)
کسی که بکاری می پردازد آنکه مباشر کاری شود، سنگ محکم یا ستون سنگی استواری که در ساختن عمارت بکار برند. یا کار گیر بنا. سنگی محکم که بدان ساختمانی بنا کنند، نوعی پارچه درشت و ستبر، سرداب زیر زمین، غار کهف، گنبد
عمل و کیفیت کار کن
کار کردن، عمل، (چه گویم از ین گنبد تیز گرد که یک دم نیا ساید از کار کرد)، کار انجام داده عمل
احتیاج ضرورت
منسوب به کار زار مربوط به جنگ، جنگی جنگجو رزمنده (انسان یا حیوان) : (همان کار زاری سواران جنگ بتن همچو پیل و بزور نهنگ)، جنگ دیده: (بزد نیزه گشتاسپ بر جوشنش بخست آن زمان کار زاری تنش . {} فرمود (یعقوب لیث) تا گاوان بیاورند کار زاری و اندر افکندند بسرای قصر اندر... چون سر محکم بیکدیگر فشردند. ) (تاریخ سیستان)
شغل کار دار دارای شغل و کار بودن، حکومت والیگری: (بخدایی که کرد گردون را کلبه قدرت الهی خویش . {} که ندیدم ز کار داری عشق هیچ سودی مگر تباهی خویش) (انوری)، وکالت ماموریت، شغل شارژدافر
کار دانی کار شناسی، (تد زنان) کار عمل: (مرده شورت ببرد با این کار بینیت)
عمل کار بند استعمال: (مبادا که دل تو از کار بندی این کتاب باز ماند) (قابوسنامه)
بکار گیرنده استعمال کننده: (پر اندیشه شد جان پولادوند که آن بند را چون بود کار بند)، عمل کننده اجرا کننده: (اگر پند ما را شوی کار بند همیشه بماند کلاهت بلند)، عامل کار گزار مامور، فرمانبردار مطیع. یا کار بند شدن، اطاعت کردن فرمانبرداری کردن
عمل کردن
عمل و شغل کارد گر کارد سازی: (در} از جاه {درویش بود حمزه نام و کارد گری کردی. ) (اسرار التوحید)، دکان کارد گر
عمل بریدن کاغذ، (اصطلاح ارباب دفاتر) کم کردن جمع پول از روی خیانت و دزدی: (که مشرف گل کاغذ بری کرده. ) (مشابهات ربیعی ملا طغرا)
عمل بریدن نان وقطعه قطعه کردن آن. یاکارد نان بری. کاردی که بوسیله آن نان رابقطعات تقسیم کنند، قطع جیره ومواجب کسی
جنگی، جنگ جو، برای مثال به جایی که پرخاش جوید پلنگ / سگ کارزاری نیاید به جنگ (فردوسی - ۲/۳۸۹)
شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن
حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها،برای مثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)
حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها،
Applicative
aplicativo
anwendungsbezogen
aplikacyjny
прикладной
прикладний
aplicativo
applicatif
applicativo
toepasselijk
अनुप्रयुक्त